وَاجْعَلْ لِی لِسَانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ۸۴شعرا-


و براى من در [میان] آیندگان آوازه نیکو گذار 


خدا انسانی رو که لایق بهشته با دو گزینه معرفی می‌کنه : ۱-ایمان و ۲-عمل صالح 


این دو تا که با هم باشن زمینه تقوا فراهم میشه  و بعد هم ان شاالله رستگاری.


بعضی هامون شاید فکر کنیم این دو کار چقدر سخت و دست نیا فتنیه اما واقعیت اینه که گاهی میشه با اصلاح چند رفتار و تفکر اشتباه ،به این دو گزینه دست پیدا کرد.


یکی از آرزوهای اکثر آدم ها جاودانگی تو دنیاست که البته هر کسی برای این آرزو دلیلی داره که به نظر من بزرگترین دلیلش ترس و علم نداشتن نسبت به دنیای پس از مرگه ولی عمر نوح هم که باشه بالاخره تموم میشه و به قول علامه طباطبایی، ابد درپیش داریم! 


اما برای این جاودانگی یه راه بهتری وجود داره ،اونم اینه که اعمال خوبی  داشته باشیم که بعد از ما طوری باقی باشن که انگار ما هنوز زنده هستیم و در واقع همون باقیات الصالحات ما میشن



تو کلاس های حفظ و تثبیت، هر وقت این آیه رو از بچه ها می پرسم  حتما بهشون میگم تو قنوت این عبارت رو به صورت دعا بخونید چون این آیه قشنگ دعای حضرت ابراهیمه  که دوست داشت نام نیک و آیین زیبای عبادیش تا نسل های بعد پابرجا باشه واینو به ما هم یاد آوری می‌کنه و این دعا مستجاب شده و انشاءالله برای ما هم مستجاب بشه. 


غروب جمعه و دلتنگی هاش دیگه معروفه، منم دیروز غروب احساس کردم نمیتونم تو خونه بمونم و دلم میخواست برم کمی پیاده روی, تصمیم گرفتم برم پارک نزدیک خونه و قدمی بزنم، البته تو این پارک عصرها اغلب  پیر زن ها و پیر مردها میان و چون وسیله بازی نداره، بچه ها کمتر دیده میشن و اکثرا افراد کنار هم روی نیمکت ها میشینن و با هم حرف میزنن و یه جورایی همدیگرو میشناسن . منم خیلی دلم میخواست برم پیششون بشینم ببینم هر روز در باره چی حرف میزنن ؟!  وارد یه جمعشون شدم تا خواستم بشینم دیدم همشون با هم گفتن اینجا جای کسیه و من با کمال میل قبول کردم و رفتم که با یه گروه دیگه بشینم خلاصه گروه سوم با نشستن من کنارشون دیگه مخالفت نکردن و منم به جمعشون پیوستم



خانم هایی که تقریبا هفتاد هشتاد سال سن داشتن و چند تاشون تحصیل کرده بودن و یکی دو نفر هم کارمند بازنشسته؛ 



یکیشون داشت درباره بچه هاش حرف میزد و می‌گفت خیلی خوبن و بهم سر میزنن و از اوضاع زندگیش میگفت ولی چیز جالبی که من تو حرفاشون متوجه شدم این بود با اینکه خودشون خیلی پیر شده بودن و مادر بزرگ بودن ولی بازم از سختی های اول زندگی شون میگفتن انگارهنوز چیزهایی که باعث شده بود طعم شیرین اول زندگی رو‌تلخ کنه رو از یاد نبرده بودن .


مثلاً یکیشون می‌گفت مادر شوهرم با ما زندگی میکرد و صبح که میرفتم سرکار  وقتی برمیگشتم شوهرم کلا اخلاقش صد و هشتاد درجه عوض شده بود و تا زمانی که مادرش تو خونه ما بود ما نتونستیم راحت زندگی کنیم ، گفتم خب تا کی با شما بود؟ گفت تا وقتی که برادر همسرم ازدواج کرد و تصمیم گرفت با اونا زندگی کنه و بیچاره عروس جدید!


زندگی اون بنده خدارو‌ هم‌خراب کرد! پرسیدم این بنده خدا خوبی هم داشت؟


گفت ما تنها چیزی که ازش یادمونه زبون تلخش و دخالت های بیجا تو همه کارامون  حتی کارای شخصی مون بود البته بعد از اینکه از پیش ما رفت؛ زندگی ما تازه روح گرفت اما چه فایده؟! 



راستی چی میشه آدم طوری زندگی کنه که تو این چند سال کوتاه دنیا یه خاطره خوب برا همه بذاره؟ یا لااقل نزدیک رفتن یه کم حساب کتاباشو با بقیه  درست کنه؟!


این مادر شوهر حتی توفیق یه حلالیت از عروس هاشو نداشت و همین باعث شده بود که تنها چیزی که ازش تعریف میکرد بدی هاش بود.اما من به اون خانم گفتم حالا که سال ها گذشته از اون روزها و اون بنده خدا هم به رحمت خدا رفته،قلبت رو از کینه پاک کن و فراموش کن درسته کار سختیه اما بازگو کردن بدی ها،روح آدم رو خسته و کسل می‌کنه . 


کاش قدر زندگی رو بدونیم و ای کاش یادمون باشه دنیا خودش رنج و سختی داره و ما با رفتارمون این رنج هارو مضاعف نکنیم. یادمون باشه خیلی زود باید برای کارامون در دادگاه عدل الهی پاسخگو باشیم.


و با دیگران جوری رفتار کنیم که دوست داریم با ما رفتار بشه.


رب اجعل لی لسان صدق فی الاخرین


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

عکاسی، طراحی و ساخت ویدیو مشاوره و تحلیل آماری مقالات سئو و دیجیتال مارکتینگ تورهای مسافرتی حفاظ ایران|تولید کننده حفاظ شاخ گوزنی ♣♣♣ خـــــــزان بــی بــرگـــی ♣♣♣ نیلو طرح آموزشگاه علمی فرهنگیان اتوبار و باربری